دسته
http://javananhelal.ir/
http://pishfar.ir/
http://beest.ir/
http://www.ofoghha.ir/
http://www.ayandehsazan.ir/
رهبری
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 17748
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
GraphistThem253
اگر به تاریخ اسلام نگاه کنید می بینید که تاریخ اسلام یک تاریخ مذکّر- مؤنّث است ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پیغمبر صلی الله علیه و آله یاران مذکّری دارد و یاران مؤنّثی؛ هم راوی زن دارد و هم راوی مرد. در کتبی که در هزار سال پیش نوشته شده است شاید اسم همه ی آنها هست و ما روایات زیادی داریم که راوی آنها زن بوده است. کتابی است به نام «بلاغات النّساء» یعنی خطبه ها و خطابه های بلیغی که توسط زنها ایراد شده است. این کتاب از ابن طیفور بغدادی است که در حدود سال 250 هجری یعنی در زمان امام عسکری علیه السلام می زیسته است (چنانکه می دانید حضرت امام عسکری علیه السلام در سنه ی 260 وفات کردند) . از جمله خطبه هایی که بغدادی در کتابش ذکر کرده است، خطبه ی حضرت زینب در مسجد یزید و خطبه ی ایشان در مجلس ابن زیاد و خطبه ی حضرت زهرا علیها السلام در اوایل خلافت أبو بکر است.

معرفی بانوان بزرگ اسلام

-نسیبه بنت کعب :
فعالیت هایی که این بانوی قهرمان داشته و در غزواتی که شرکت نموده است.

-   غزوه احد شرکت کرده و 13 زخم برداشت .
-   در حدیبیه شرکت کرد.
-   در خیبر شرکت کرد.
-نسیبه یک دستش را در جنگ یمامه از دست داد و در همین جنگ پسرش هم شهید شد. نقل شده است: در زمان خلیفه، دوم خلیفه گفته بود: پیراهن معروفی که در غنیمتی بدست آمده است را به بهترین زن داد که لایق آن باشد، بعضی ها گفتند:به زن عبدالله بن عمر بدهید که عروس خودت باشد. خلیفه گفت : اینها هیچکدامشایسته این خلقت نیستند و این فقط شایسته نسیبه است. کسی که در جنگ احد بهترین دفاع را از مکتب و از پیامبر (ص) می کرد. کسی که پیامبر دربارة ایشان می فرمودند: به هرجا می نگریستم نسیبه بود که مبارزه می کرد، چپ را نگاه می کردیم، نسیبه بود. راست را نگاه می کردیم، نسیبه بود. در آن لحظات حساس او بود که به بچه هایش می گفت: پیامبر را رها نکنید، هم مسئله تبلیغ، هم آبرسانی و هم مداوای مجروحین و هم دفاع از پیامبر را به عهده داشت.

ام ایمن :

کسی که پیامبر وی را بشارت به بهشت می دهد و به آنها مرحبا می گوید و سلام می کند و احترام می گذارد و در خانه اش نماز می گذارد ام ایمن است. که به مولاه رسول الله معروف است او کسی است که در خانه پیامبر و حضرت خدیجه پرورش یافته و پیامبر بی اندازه احترام و صمیمیت نسبت به ایشان داشتند.

ام ایمن در احد و حنین و خیبر یعنی سه جنگ معروف شرکت کرد. در احد و حنین مداوای مجروحین و آب رسانی را بعهده داشت و خوب انجام تکلیف کرد. در مسأله فدک خلیفه اول از حضرت زهرا شاهدی خواست که از جمله شهود حضرت، ام ایمن بود.

 «ام ایمن مادر اسامه است جوان 17 ساله ای که پیامبر او را به شگری از مهاجرین» و انصار امیر کردند.



ام سلیم :

روزی ابوجهل حضرت محمد را آزار داد و ناسزا گفت : این جریان در زمانی بود که حمزه عموی پیامبر هنوز اسلام نیاورده بود. حمزه روزها به شکار می فت و بعد از شکار که باز می گشت به مسجدالحرام برای طواف می رفت. در راه به کنیزی برخورد کنیز به او گفت: امروز نبودی که ببینی برادرزاده ات محمد از دست ابوجهل چه صدمه هایی دید و چه دشنامها شنید. و محمد بی آنکه جوابی بگوید به خانه رفت. خشم حمزه از شنیدن این سخنان شعله ور شد . به مسجدالحرام آمد و با کمان خود برسر ابوجهل کوبید و گفت: آیا محمد را دشنام می دهی؟ درحالی که من به دین او هستم. اکنون اگر جرأت داری مرا دشنام ده.

 



این بانو در جنگ احد و حنین شرکت داشت. همین بانوی بزرگوار بود که خنجری به کمر می بست و برای دفاع از اسلام مسلح می شد و به پیامبر می گفت: این خنجر برای آن است که شکم مشرکین را با آن بدرم و گردنشان را بزنم. از جمله خدمات این بانو مسلمان کردن شوهرش طلحه می باشد.

حضه :

بانوی دیگر حضه است که پدرش مجش و مادرش امیمه دختر عبدالمطلب بود. شوهرش مصعب بن عمیر بود. پس از جنگ احد که عده زیادی شهید شده و عده ای نیز مجروح شدند به دیدار پیامبر آمد. پیامبر رو به او کرده گفتند: حضه برادرت عبدالله شهید شد او گفت: انا لله و انا الیه راجعون. پیامبر فرمودند : دائی ات حمزه هم شهید شد، باز هم همین حمله را تکرار کرد. پیامبر فرمودند: شوهرت مصعب نیز شهید شد. حضه گفت: وای از جنگ.

خدیجه :

میدانیم اولین زن مسلمان حضرت خدیجه و اولین مرد مسلمان حضرت علی است. خدیجه در مکه که مظهر بت و ظلم و فتنه و فقر بود، با تمام توان با پیامبر گرامی همکاری نمود و تمام اموال خود را صرف کرد به طوریکه آخر عمر از نظر مادی هیچ چیز نداشت. کسی نمی تواند که منکر شود چه اندازه حضرت خدیجه به پیامبر کمک نموده و در گسترش اسلام و در رسالت او کمک کرده است.

حضرت خدیجه سه سال مانده به هجرت پیامبر در سن 65 سالگی از دنیا رفت و بعد از او ابوطالب. به همین خاطر آن سال را سال اندوه نامیدند. پیامبر اکرم در حیات خدیجه همسری اختیار نکرد، با اینکه چنین کاری خلاف عرف و عادت هم نبود.

نقش و رهبری حضرت فاطمه (س):

از تلاشهای عصر تنزیل و نمونه هایی نقل شد که به اجمال از آن گذشتیم. اکنون عصر تأویل و نقش حضرت فاطمه (س) و زنان پیرو مکتب ایشان را مورد بررسی قرار می دهیم.

نقش دختر گرانقدر پیامبر در 3 زمینه خلاصه می شود :

1-افشاگری    2-  اعتصاب و به زیر سؤال بردن سیاست حاکم      3- هدایت جامعه اسلامی برای خروج از بن بست.

ایشان در نخستین سخنرانی افشاگرانه خود که در مسجد ایراد فرمودند، اوضاع سیاسی آینده جامعه را هشدار دادند. حضرت فرمودند: چکش هایی بر پیکر جامعه می خورد که باعث انحراف در جامعه می شود. هرکس صدای این چکش را نشنود کر است. کر باد گوش و لال باد زبانی که شکاف و انحراف را در جامعه می بیند ولی سکوت می کند. هشیار باشید که دوباره خط جاهلیت را دنبال نکنید اما با نام اسلام.

 اینجاست که اگر همه سکوت کنند او نباید سکوت کند چون دختر پیامبر است و به طور کلی تمام مراحلی را که یک انسان مبارز مؤمن باید طی کند گذرانده و به مرحله ای رسیده که باید افشاء کند.

 پس ازرهنمود و حرکت دخت گرامی پیامبر بود که جامعه اسلامی به تکاپو افتاد و تلاش ها برای حفظ و تداوم سنت نبوی درگرفت و مردان و زنان متعهد بپا خاستند و گام در میدان نهادند.

 ثمرة آن سخنان پس از 25 سال در عصر امیرالمؤمنین ببار آمد و اکنون شما شیردلان عرصة سخن را در صفین و بعد از صفین می بینید که چگونه از سنت ارزشمند نبوی و مکتب ارجمند علوی حمایت می کنند و در برابر انحراف ها می خروشند.

نقش زنان در صحنه های سیاسی و اجتماعی :

 بعد از هجرت پیامبر (ص) ، مردان و زنان مؤمن از مکه به مدینه هجرت کردند که به مهاجران معروف شدند. این زنان معمولاً با فامیل خود که مسلمان شده بودند به مدینه مهاجرت می کردند. در سال ششم هجری صلح حدیبیه منعقد شد. بعضی از زنان اهل مکه که مسلمان شده بودند ولی افراد خانواده آنان کافر و مشرک بودند از مکه فرار کردند و به مدینه هجرت نمودند. آنان شوهر و فرزند و خانه را رها کرده و برای پیوستن به رسول خدا به سوی مدینه رهسپار شدند.

نقش یک زن در ایمان آوردن حمزه :

روزی ابوجهل حضرت محمد را آزار داد و ناسزا گفت : این جریان در زمانی بود که حمزه عموی پیامبر هنوز اسلام نیاورده بود. حمزه روزها به شکار می فت و بعد از شکار که باز می گشت به مسجدالحرام برای طواف می رفت. در راه به کنیزی برخورد کنیز به او گفت: امروز نبودی که ببینی برادرزاده ات محمد از دست ابوجهل چه صدمه هایی دید و چه دشنامها شنید. و محمد بی آنکه جوابی بگوید به خانه رفت. خشم حمزه از شنیدن این سخنان شعله ور شد . به مسجدالحرام آمد و با کمان خود برسر ابوجهل کوبید و گفت: آیا محمد را دشنام می دهی؟ درحالی که من به دین او هستم. اکنون اگر جرأت داری مرا دشنام ده.

 

 
دسته ها :
X